مربی مهد کودک بودم....#داستان_واقعی #رادیو_داستان #پادکست

توی استخر ویلا....#داستان_واقعی #رادیو_داستان #پادکست

دکتر دستی به ک... م کشید و گفت عجب چیزیه از روی شلوار معلومه چقد توپه جون میده واسه ک.ر.د.ن

ماموریت شوهرم برام…#داستان_واقعی #رادیو_داستان #پادکست

داستان واقعی : از اون شب تصمیم گرفتم همیشه... یک داستان پر هیجان و دلهره #داستان_واقعی #داستان

داستان واقعی : براساس واقعیت و بشدت پیشنهادی !!

زنداییم مرتب جلوم لباسای باز میپوشید و خودشو بهم میچسبوند تا اینکه یه روز...

بهترین داستانی که امروز میتونی بشنوی…#داستان_واقعی #رادیو_داستان #پادکست

امداد خودرو بعد تعمیر ماشین....#داستان_واقعی #رادیو_داستان #پادکست

ضربدر بهتره یا جمع و تفریق 😂 ما هم ضربدری دوست داریم

مدیرساختمان بهم میگفت....#داستان_واقعی #رادیو_داستان #پادکست

دو تا شیخ همزمان جرررم دادن یکی از پشت یکی از جلو اینقد کلف*ت و دراز بود که... محشر بودن هر دوشون

داداشم اومد پیشم و…#داستان_واقعی #رادیو_داستان #پادکست

داستان واقعی: زندگیم عوض شده بود... #رادیو_داستان #داستان_واقعی #پادکست

داستان واقعی :بعد هفت سال دوست پسرم چیزی ازم خواست که نتونستم نه بگم اونم کاری کرد باهام که…

عموی بزرگم توی خونه ما بود…#داستان_واقعی #رادیو_داستان #پادکست

اولش خجالت میکشید ولی...#داستان #واقعی #پادکست

با مامانم رفتیم دستشویی....#داستان_واقعی #رادیو_داستان #پادکست

زن داداشم از خواست که.....#داستان_واقعی #رادیو_داستان #پادکست

زن همسایه بهم میگفت....#داستان_واقعی #رادیو_داستان #پادکست

داستان های واقعی : شوهرمو...#داستان_واقعی #رادیو_داستان #پادکست